پيامهاي ارسالي
+
در شهري كه من به دنيا آمدم ، زني با دخترش زندگي ميكرد و هردو درخواب راه ميرفتند.
يك شب كه تاريكي جهان را فراگرفته بود ، آن زن ودخترش كه در خواب راه مي رفتند در باغ مه گرفته شان به هم رسيدند.
مادر به سخن در امد و گفت : تويي ، تو ، دشمن من! تويي كه جواني من را تباه كردي و زندگي ات را بر ويرانه هاي زندگي من ساختي !
راه كمال
94/1/31
ميثم تهراني
كاش مي توانستم تو را بكشم.
پس دختر به سخن در آمد و گفت : اي زن منفور و خودخواه و پير ! كه راه آزادي را بر من بسته اي ! كه مي خواهي زندگي من پژواكي از زندگي بيرنگ خودت باشد ! اي كاش مي مردي !
در آن لحظه خروسي خواند و هر دو زن از خواب پريدند. مادر با مهرباني گفت : تويي عزيزم ؟ و دختر با مهرباني پاسخ داد : بله ، مادر جان .
ميثم تهراني
اثر : جبران خليل جبران
+
باز باران /
باز باران با ترانه/
مي خورد بر بام خانه/
يادم آيد کربلا را/
دشت پر شور و نوا را/
گردش يک روز غمگين /
گرم و خونين/
لرزش طفلان نالان/
زير تيغ و نيزه ها را/
باصداي گريه هاي كودكانه/
واندرين صحراي سوزان/
ميدوني طفلي سه ساله/،پر زناله،دلشكسته،پاي خسته/
باز باران،قطره قطره
ميچكد از چوب محمل /
آخ باران،/آخ باران....
راه كمال
93/1/31
+
السلام عليك يا مظلوم.
عدالتجويان نسل بيدار
90/9/6
+
فکر کنم رکورد گينس رو شکسته!!!!
چلچراغ شهادت
90/8/17
+
به به بالاخره موفق شدم حسين آقا رو تو پيام رسون ببينم
ميثم تهراني
90/8/17
+
سلام دوستان
يك دختر غريب
90/8/17